کد مطلب:323166 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:264

دینی که سبب اختلاف گردد عدمش بهتر است
باری ای بهائیان خودتان را مفتضح ننمائید و به وحدت ملیه لطمه وارد نیاورید عباس افندی خود در نطقش ایراد می كند (دینی كه سبب اختلاف گرددد البته عدم آن دین بهتر است) شما را به خدا بهائیت در عالم تولید اتحاد نموده و یا اختلاف؟ چه مقدار از نفوس زكیه بدین اسم مقتول شده اند و بسا اشخاص با عفت بی عصمت گردیده و به انواع عقوبات و بلایا مبتلا گشته اند بس است ترحمی بر حال
ایران و ایرانیان نمائید و انصافی به میان گذارید و من كلمات التی رقمت فی كتابك (ای یار باوفا كلمات آواره بیچاره را با كلمات آلهیه و بشارات مطالع صمدیه ی مقایسه و موازنه می نمائی ویل للمطففین) عرض می كنم در حقیقت میزان خوبی به دست دادید كه حق را از باطل و غث از ثمین در این مسئله ممتاز خواهد شد امر فرموده اید كلمات آواره را با كلمات آلهیه موازنه و مقایسه نمائیم حالا كار نداریم كه آواره در عالم بهائیت تألیفات و تصنیفاتی كه نوشته هزار مرتبه از كلمات زعیم بهائی ها ممتاز و بهتر است دلیل بر این عرض در ترجمه جریده النفیر منطبعه ی حیفا كه از قلم آواره اشعار عربی به اشعار فارسی تبدیل یافته و نثرهائی كه مرقوم فرموده توجه نمائید و كذلك چكامه ی شمشیری كه به تازگی از اثر طبع گوهربارش نوشته شده بنگرید و با قصیده عزور قائیه بها كه از سر تا پا مزخرفات و خرافات بی معنی است كه نه وجهه ی علمی دارد و نه معانی و نه سجع و نه قوافی كلا كفر محض و محض كفر است و بهائی ها نیز غلطش را فهمیده در سرسر به همدیگر می گویند مقایسه و موازنه فرمائید كه تفاوت هر دو كلام ظاهر گردد حضرت آیتی در كشف الحیل اشاره به آن شعر بهاء فرموده (كل الالوه من رشح امری تألهت - و كل الربوب من طفح حكمی تربت - فطوبی للمخلصین فیما سرعوا - عن كل جهات فی ظل ربوبتی)!!

ایضا بهاء در یك جا می سراید كه (حور بقا از فردوس علی آمد هله هله هله یا بشارت با چنگ و نوا هم با كاسه ی حمرا آمد هله هله هله یا بشارت با غمزه جانی با مزه فائی با رقص و نوا آمد هله هله هله یا بشارت با گیسوی مشكین با لعل نمكین از نزد خدا آمد
هله هله هله با بشارت دو سیف ز ابرویش صد تیر ز مژگونش بهر دل ما آمد هله هله هله یا بشارت با نغمه ی و رقا بارنه ابهی با طبل و لوا آمد هله هله هله یا بشارت جان ها به رهش دل ها ببرش جمله فنا آمد هله هله هله یا بشارت با كفه ی بیضا با گیسوی سودا چون اژدر موسی آمد هله هله هله یا بشارت این نغه داودی از سدره لاهوتی با روح مسیحا آمد هله هله هله یابشارت با جذب و وفا با شور عما از مشرق ها آمد هله هله هله یا بشارت با نور هدی از صبح لقا با طور سنا آمد هله هله هله یا بشارت این نغمه جان در منزل جانان از بلبل لا آمد هله هله هله یا بشارت با مژده وصلی این حور الهی از شاخه طوبی آمد هله هله هله یا بشارت این عاشق فانی این طیر ترابی در ره معشوق فدا آمد هله هله هله یا بشارت بر صدر حبیبان تیر قضا از میر سما آمد هله هله هله یا بشارت بر گردن عاشقان سیف جفا از عرش وفا آمد هله هله هله یا بشارت این نامه قدس با هدهد نازی از شهر سبا آمد هله هله هله یا بشارت این وجهه باقی از امر الهی با ید و بیضا آمد هله هله هله یا بشارت این باز حجازی با لحن عراقی از ساعده شاه آمد هله هله هله یا بشارت این طلعه معراجی با جذبه بهاجی از ساحت ادنی آمد هله هله هله یا بشارت هان بلبل معنی از گلبن قدسی با گفت و صدا آمد هله هله هله یا بشارت این ورقه نورا از مدین روحا با نور و ضیا آمد هله هله هله یا بشارت این شاهد یزدان و این مست می جانان با جام تولی آمد هله هله هله یا بشارت آن صرف جمال حق آن جوهر اجلال حق با رأیت كبری آمد هله هله هله یا بشارت آن طلعت مقصود آن وجهة معهود یا
رحمت عظمی آمد هله هله هله بشارت جان ها به وصالش دل ها به نثارش كان رب علی آمد هله هله هله یا بشارت این ذكر بدیع از گلشن باقی آمد تا عاشقان جمال جانان به آتش حب از دل و جان در كمال اطمینان به بدایع لحن های خوش به آن مشغول شوند كه شاید از جذبه ی آن عاكفان كعبه ی عرفان به شور آیند و وطن قدس الهی را فراموش نفرمایند)

شما را به خدا این كلمات یعنی چه؟ چه نتیجه حاصل شد و چه مطلبی به دست می آید؟ هكذا در لوحی دیگر می گویند

(م ر جناب حاجی ابراهیم هو الاقدم الاعظم

انا دخلنا البستان و استوینا علی عرش الواقع علی المآء و كانت الشمس تلعب فی خلال الاشجار و تتحرك انوارها كانها تتحرك من اهتزار الروح الطائف حول عرش العظیم و سمعنا مرة عن الیمین ذكر اسمی العظیم و اخری عن الیسار اسمی المهیمن علی من فی السموات و الارضین ثم خرجنا منه وارد نا القصر المقام الذی جعله الله المنظر الاكبر للبشر و لكن القوم اكثرهم من الراقدین انا نذكر فی كل الاحیان من فی الامكان و نبشرهم بما وعدوا به فی كتاب الله رب العالمین انهم نبذوا نصح الله و امره عن ورآئعم و اخذوا ما امروا به من كل جاهل بعید كذلك یخبرك قلمی الا علی لتكون من العارفین تمسك بحبل الامر و قل اسئلك یامسخر الاریاح بان تجعلنی مستقیما علی امرك العظیم)

هكذا اگر هزار لوح شرح دهم كه یكی از دیگری رنگین تر است ادنی مطلبی نیز به دست نمی آید ممكن است هكذا با كلمات عباس افندی كه از سر تا پا پالان است كه بر قامت مرده های خود
بریده. كه ای ثابت بر پیمان. این منادی در ملكوت ابهی. ای ناشر نفحات الله. این مروج كلمة الله. و ای قائد جیش عرموم. و ای سپهسالار امم. و ای فان و ای بهمان اسم تو فلان است و اسم من فلان از اسم تو فلان چیز مشتق می شود پس باید فلان باشی)

اگر درست ملاحظه فرمائید از هزار لوح عباس افندی یك مطلب كوچكی عاید نخواهد شد مرده های گوسفند نیز با كمال طمأنینه مثل آیات قرآن با صدا و الحان در مجالس می خوانند و در حالت سكوت می ایستند و یك نفر نمی گوید آخر این ها چه معنی دارد و چه ثمر می بخشد!؟

باری این كلمه قائد كه ذكر شد به یاد آورد حالت میرزا محمود فروغی را به جهت تفریح در این صفحه درج می دارم این شخص از اهل فروغ بود عمامه به سر داشت و ریش پهن و از مبلغین محسوب می شد در سنه 1341 در همدان كه عازم حیفا بود چند روزی به خدمتش رسیدم و به ضمایر قلبش آگاهی جستم كه سرا متنبه شده بود

دلیل بر این مطلب مطالبی چند دارم كه اینجا ذكر نموده تعبیر را به مطالعه كنندگان وامی گذارم از جمله این كلمه را از دهن او شنیدم و تنها نیز نبودم آقا سید اسد الله قمی میرزا محمد خان پرتوی و آقا سید شهاب فارانی و میرزا صبحی طهرانی و یا كاشانی الاصل و میرزا محمد خان اشراقی كرمانی نیز حضور داشتند و عكسی هم با هم در همدان برداشتیم باری فروغی گفت (برویم ببینیم این جوان (یعنی شوقی افندی) زیر لب چه دارد و سر نارا از كدام دم باید دمید) و علاوه آقا سید اسد الله در موقعی كه به صفحات خراسان رفته بود نقل می كرد كه به كلی از احباب در كنار بود و صاحب سجه و
سجاده (در این اواخر وفات نموده) باری مقصود تاریخ او نیست وقتی از اوقات لوحی به این شخص از عباس افندی می رسد كه از همان كلمات (پالانیه) در او موجود از جمله تو قائد جیش عرمرمی و سردار و سپهسالار امم بیچاره میرزا محمود این كلمات را كه می بیند آشكار دیوانه می شود رفیقش نقل می كرد كه نصف شب بود خوابیده بودم دیدم صداهای های و هوی بلند است بیدار شده دیدم میرزا محمود است كه با پیراهن و شلوار در اطاق عربده می كند با صدای خیلی مهیب می گوید من من من قائد جیش عرمرم یك لگدی به دیوار می زند و باز می گوید من من من سپهسالار امم باز لگدی به دیوار می زند بیچاره تا صبح نخوابید و آخر با كمال ذلت مرد!

برگردیم به اصل مطلب و به ابتدای بابیت و بهائیت و كلمات سید باب را كه نعوذ بالله شما كلمات الهیه می نویسید بنگریم و با كلمات آواره تطبیق بكنیم خواهیم دید كه اگر آواره بخواهد تشریع شریعتی بكند میلیون ها درجه از باب بالاتر و بهتر خواهد شد و باب حتی ادنی شاگرد این شخص جلیل نیز نتواند شد ازجمله آن ها به كتاب ادله سبعه سید باب رجوع كرده مختصری از خطبه همان كتاب درج می كنم و قدری نیز از كلمات فارسی كه راجع به تاریخ است و در ضمن همان كتاب مندرج است برای ملاحظه گوسفندان باب و بها و غیر هم می نویسم كه با كتاب كشف الحیل كه قطع نظر از شیرینی قلم و سلاست كلام و وجهه علمی و ادبی واخلاقی و فلسفی با تاریخی از حسن صباح ذكر فرموده و بهائی ها را با آن ها مقایسه و موازنه نموده تطبیق فرمایند كه تا صدق قول بنده واضح و آشكار گردد این است خطبه كتاب ادله سبعه سید باب
اولا تمام محتوی لغاتی است كه به غیر از كتاب لغت باب در هیچ كتب یافتی نمی شود علاوه بر این باب به قول شما ظهور مهدی و قائم است نه ظهور الله و اگر ظهور الله هم باشد بها را به ظهور الله تعبیر می فرمائید و باب را مبشر ظهور اعظم می دانید در این صورت دیگر سید باب باز خدا نتواند بشود و خدائی باب غلط است اما اكنون در خطبه ذیل الوهیت باب را ملاحظه خواهید فرمود و شهادت بها بر خدائی باب نیز بعدا تحریر خواهد شد